عشق ممنوع!(8)

به خاطر انحراف بینی که داشتم باید اول عمل می کردم.رییس تمام هزینه هاش رو داده بود و منو عمل کردن. واقعا نمی دونم چرا اصرار داره که من این ماموریت رو انجام بدم! تقریبا یه سالی طول کشید تا دوباره به شرایط عادی برگردم و به هیچ دکتری نیاز نداشته باشم.توی این یه سال رییس به من یه پرونده داده بود که توش خصوصیات کلی این جیمین و شرایط فیزیکیش رو گفته بود.سلامتی خانواده و پول و اینا.
توی دوسال بعدی کلاس های مختلفی ثبت نامم کرد تا بتونم برقصم،بخونم،انعطاف‌پذیر باشه بدنم و خیلی چیزای دیگه.علاوه بر اون خودم شروع کردم به دیدن تمام برنامه هایی که این آیدل توشون بود رو کامل نگاه کردم تا اخلاقش رو تا یه حدودی بشناسم.این سه سال جالب بود.شاید خیلی علاقه ای بهش نداشتم ولی تجربه ی باحالی بود و خب چیزای زیادی یاد گرفتم.
ماه دیگه باید میرفتم کمپانی و اودیشن میدادم و اموز قرار بود با سوزی آشنا بشم. از اونجایی که برای حفظ امنیتم همیشه ماسک میزدم و کسی منو نمیدید با سوزی تلفنی حرف زدم.
سلام.
$وای خفاش شب سلااممم!
خفاش شب؟!
$راستش چون هیچکس چهرتون رو ندیده و همیشه شنیدم شبا عپلیاتاتون رو انجام میدین این لقب رو براتون گذاشتم....اممم.معذرت میخوام. فکر کنم زیاده روی کردم.
راستش از لقبی که گذاشتی خوشم اومد.
$واقعا؟!وای خدای من!شما الگوی منین!
ممنون.
$خب آقای رییس گفتن که من قرارهربهتون بگم که چجوری با پارک جیمین ارتباط برقرار کنین و این افتخار بزرگی برای منه.
اوهوم.